آرشیو آبان ماه 1403

گریه نکن دفتر شعر من! تنها نیستی. من و تو، با هم فراموش می‌شویم...

در خانه‌ی ما...

۱ بازديد
در خانه‌ی ما هیچ کس برای هنر ذوق نمی‌کند. حرفش که می‌شود، همه یاد درس می‌افتند. اینکه تکالیفت را انجام داده‌ای؟ امتحان‌هایت را چطور؟ همه را بیست گرفته‌ای؟ 
اینجا همیشه این چیز‌ها به من نیامده! تقدیر نامه‌ها به دیوار میخ می‌شوند و کسی خبردار نمی‌شود. می‌گویند هنر مکروه است اما بار‌ها مهر قرمز رنگ حرام را در ذهنشان رویش زده‌اند. اینجا همه مقید و مومن اند و هنرمند‌ها نه تنها صدای بلند خنده‌هایشان، بلکه فریاد نهیب هق‌هق‌ دردناکشان، شنیده نمی‌شود. هر کس سازی می‌نوازد و آوازی می‌خواند و ما مانده‌ایم عربی برقصیم، یا ترکی. طفلی مردمانش همگی گوش درد دارند و پنبه‌ها را از گوش‌هایشان در نمی‌آورند و فقط حرف می‌زنند. کلماتی که پاسخشان شنیده نمی‌شود و در نتیجه مکالمه‌ای شکل نمی‌گرد. اما متکلم‌های وحده از مدت‌ها پیش ورق معامله‌را از سوی هر دو طرف مهر و امضا کرده‌اند. 
مسیر آینده اینجا دو راه بیشتر ندارد و غیر از آن دو هر راهی خطاست. 
آدم‌هایش حرف‌های مرا نمی‌فهمند و کار های مرا نمی‌بینند...
چون در خانه‌ی ما، هیچ کس برای هنر ذوق نمی‌کند! 

_کمند.پ
 

بُت

۰ بازديد
در انتخاب کلمات وسواس خاص و سلیقه‌ی بی‌نظیری دارد و این به خودی خود، یک بُت زیبا و پرستیدنی از آن در ذهن حراف من، می‌سازد.

جای خالی...

۰ بازديد


روی دیوار مترو نوشته بود" برای حال خوب خودتان، اینجا سیگار نکشید!" بیچاره نمی‌دانست، همین حال مثلا خوبمان را مدیون همین دودی هستیم که سینه‌مان را سیاه می‌کند...
که اگر نمی‌کرد نمی‌دانستیم جای خالی آنان که وقتی باید باشند می‌روند را، با چه پرکنیم!

_کمند.پ